ღ♥ღ تنهایی ღ♥ღ

Unut


Kolay olmayacak elbet üzüleceğim

Mutlaka bir iz bırakacak

Belki de çocuk gibi sana küseceğim

Seneler sonra utanarak

Dokunup birer birer sevdiğin eşyalara

Hatta belki ağlayacağım

Acı çektiğim doğru ama sen bana bakma

Ne olursa olsun seni unutacağım

Seni sevdiğimi unut, sevişmelerimiz yalan

Unut beni de her yalan gibi unut

O sevgiler ki yoktular, onlar ümitlerimizdi

Ne ümitler yaşlandı gel zaman git zaman

Ayrıldığımızı unut, yalnızlıklar zaten yalan

Unut beni de her yalan gibi unut

 


 

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پسر عاشق

 

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که آنقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در شفاخانه بستری بود همه به عیادتش آمده بودن غیر از پسر. چشم هایش همیشه به دری بود که همه از آن وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن ازشفاخانه به خودش گفته بود که شاید پسر  دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی معنی که خود پسر هم به احمقانه بودن آنها اعتراف داشت. تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند.

 به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر، پسر خاله اش که هر روز به عیادتش آمده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبانی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود

دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است. در این دنیا آدمهای پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش برود.در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود نویسنده: saeed ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:,

׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


گاهی وقتا دلم میخواد بگم : من رفتم ،

باهات قهرم ، دیگه تموم شد !

دیگه دوست ندارم ....

وچقدر دلم میخواد بشنوم : کجا بچه لوس !؟

غلط میکنی که میری ....مگه دسته خودته ؟

رفتن به این راحتی نیست !

اما.... نمیدانم چه  حکمتیست که آدمی همیشه

اینجور وقتها میشنود : به جهنم ... !!


 

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 ... 81 82 83 84 85 ... 118 صفحه بعد

درباره وبلاگ

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تو را میبوسند طناب دار تو را میبافند مردمی که صادقانه دروغ میگویند و خالصانه به تو خیانت می کنند ! در این شهر هر چه تنها تر باشی پیروزتری!!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , agasaeed.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM